فریبا فرخد| کوچهپسکوچههای مشهد قدیم در طول قرنهای متمادی، بهویژه از زمان دفن پیکر مطهر حضرترضا (ع)، آدمهای بسیاری را از بلاد دور و نزدیک جهان به خود دیده است؛ آدمهایی که با پای دل آمدهاند و با چشم جان آستانمقدس امامهشتم (ع) را به تماشا نشستهاند. در این میان، آنان که دستی بر آتش نوشتن داشتهاند، دیدهها و مشاهدات خود را در کنج اوراق کاهی سیاهه کرده و بهیادگار گذاشتهاند.
قاری رحمتالله واضح، از شعرا و دانشمندان بنام قرن۱۳قمری، یکی از این افراد است که در سال۱۳۰۳قمری از راه مکه به موطنش، بخارا، باز میگردد، اما رحل اقامت پهن نمیکند، از طریق راه سرخس، خودش را به ارضاقدس میرساند و زائر کوی امامرضا (ع) میشود. سطرهای بعدی گزیدهای از گزارش او از مشهد قرن۱۳۰۰ قمری است.
یک نکته جالب درباره قاری رحمتالله واضح وجود دارد و آن نکته این است که او اهل سنت است؛ بااینهمه عاشق امامان شیعه است، آنچنانکه پس از زیارت مشهد به عتباتعالیات میرود و چند صباحی را هم در جوار کربلا، نجف و سامرا گذرانِ عمر میکند.
او چنان شیدای علی (ع) و پسرانش است که در مسیر کربلا، دو قصیده بلند میسراید و در سفرنامهاش یکی را به امامعلی (ع) و دیگری را به امامحسین (ع) تقدیم میکند. او برای امامرضا (ع) شعری نسروده، اما متن سفرنامه تاریخیاش پر از جملههایی است که نشان از عشق و ارادتش دارد. قاری واضح در ماه مبارک رمضان به مشهد میرسد، اما چون زمستان بوده است، ماندگار میشود و آنقدر میماند که نوروز را هم میبیند.
این شاعر و دانشمند علوماسلامی هم مثل همه زائران قدیم، پیش از ورودش به مشهد، گنبد مطهر حضرت را از روی تپهسلام مشاهده و آن را اینطور توصیف میکند: «روز جمعه بعد از طی دو فرسخ راه، به موضعی رسیدیم که مسمّا به تپه سلام است و آن تلّی [(تپه)]است مختصر که از بالای آن، گنبد طلای حضرت امام ضامن غریبان نمودار میگردد. همه رفقا و زوار از اسبها پیاده شده، بر بالای تل مذکور برآمده، گنبد فیض آثار آن بزرگوار را مشاهده نمودیم که مثل آفتاب میدرخشید.
سلام بر آن حضرت فرستاده، از دور زیارت نمودیم. ازاین موضع تا مشهد مقدس سه فرسخ راه بود. سوار شده، به تعجیل و شوق تمام تا بعد ظهر همان روز جمعه که اوّل ماه مبارک رمضانالمبارک بود و مردم شهر همه صائم بودند، تاختیم تا اینکه داخل بلده طیبه رضویه [(سرزمین پاک رضوی)]شدیم.»
این مسافر زائر، گرد راه ازتننتکانده، بیآنکه لحظهای استراحت کند، دواندوان خودش را به حرممطهر میرساند و آداب زیارت را بهجا میآورد. او پسازاین، به تماشای حرممطهررضوی مینشیند و هر آنچه را میبیند، توصیف میکند. توصیف قاری واضح از گنبد طلای حرم آغاز میشود که شنیده است ۷ هزارو ۷۷۷ خشت طلا در آن نصب کردهاند.
از کنار سقاخانه اسماعیل طلا میگذرد و به مسجد گوهرشاد میرسد: «و در جانب شرقی صحن کهنه، ایوان کاشیکاری است که از بناهای شاه عباس صفوی ماضی است و در پشت ایوان مذکور که طرف شرقی میباشد، مدرسه میرزا جعفرخان است که در خوبی عمارت و کاشیکاری از مشاهیر مدارس است.
حجرات آن دو آشیانه است و اوقاف آن زیاده بسیار است و طرف شمالی حرم مدرسه پریزاد، کنیز گوهرشادخانم است و آن مدرسه بر سر بازار که چتفروشی [(احتمالا چیت فروشی)]است، واقع شده و از درون مسجد گوهرشاد راهی باریک است که به درون صحن نو داخل میشوند و در این راه باریک، خانهای است بزرگ که مرقد شیخ بهاءالدینعاملی صاحب خلاصهالحساب در آنجاست.»
آینهکاریهای حرممطهر یکی از جاذبههایی است که این سیاح بخارایی را حیران کرده است، آنچنانکه از نام و نشان آینهکار میپرسد. یکی از خدام هم برایش تعریف میکند که گویا استادی که این کار را انجام داده، به دستور امامرضا (ع) مأمور این کار شده است.
ماجرا از این قرار است که این آینهکار، امامرضا (ع) را شبی در خواب میبیند و از او میخواهد تا بخشی از هنرش را در حرممطهر به یادگار بگذارد: «و دیوارهای اطراف ضریح امام، آیینهکاری است و بالای آیینهها، نقشها و گلهای بدیع وضع کردهاند که مهندس عقل از آن حیران میماند و ابزاره دیوارهای حرم به قدر قامت آدمی بالا، کاشیکاری و طلاکاری و میناکاری کردهاند که همه اتفاق دارند که هرگز به این قسم مینا و کاشی مقدور کسی از استادان ماهر نمیباشد.
حکایت و استاد این کار در خواب از طرف آن جناب مأمور شده که حیفِ دریغ از هنرمندی و صنایع تو که به جهت عمارت حرم ما کاری نمیکنی. استاد مذکور از خواب متنبّه شده، این عمارت را از خودش خراجات [(هزینه)]نموده بنا نهاده است و از آیینهها به خط کوفی و خطوط غربیه وضع کردهاند و در میان قندیلهای طلا، قندیلی از طلا مزین به جواهر آبدار مقابل سینه مبارک آن جناب آویختهاند که مقوّمان مبصّر از ادراک قیمت و بهای آن اعتراف به عجز نمودهاند.»
او در این گشتوگذارها به چند نکته جالب اشاره میکند که در سفرنامه دیگرسیاحان چندان به آنها پرداخته نشده است. نخستین آنها ایناست که خبر از دفن اموات در صحن عتیق میدهد و مردمی که بر سر مزار عزیزانشان فرش پهن کردهاند و مشغول گریه هستند: «و روی این صحنها همگی قبرهای مردم است که به جهت تیمّن بر سر راه زوار و جوار بزرگوار، جسد خود را فرش نموده، خوابیدهاند و بر بالای هر قبری، قطعهسنگی نهاده نام صاحب قبر را بر آن نقش نمودهاند.»
مرقد امامرضا (ع) از طلای خالص است و بر آن پردهای جواهردوزی است که نخهای آن از طلا و نقره است
توصیف روضه منوره و پرده جواهری که بر بالای ضریح مطهر کشیدهاند، از دیگر سطرهای جذاب سفرنامه واضح است. او مینویسد که مرقد امامرضا (ع) از طلای خالص است و بر آن پردهای جواهردوزی است که نخهای آن از طلا و نقره است. واضح حتی ارزش ریالی این پرده را هم میپرسد و میگوید که «قیمت آن را ۷ هزار تومان گفتهاند.»
او در ادامه نیز دیگر اشیای بالای ضریح را که گویا برای عموم رؤیتپذیر بوده است، اینطور توضیح میدهد: «قرآنی بسیار مزین و مکتوب به خط خوب بر بالای سر ایشان [(بر بالای ضریح)]نهاده ۷ هزار تومان، شمشیری مرصّع به جواهر، قیمت آن نیز ۷ هزار تومان.»
واضح در داخل ضریح نیز هفت کفن را که روی آنها عبارت قرآن نقش خورده است، میبیند و میگوید که «هرسال، نوروز، این کفنها را که برای تبرک و تیمن بر روی قبر مبارک حضرترضا (ع) گذاشتهاند برداشته و برای شاه ایران میفرستند تا در صورت فوت نزدیکان درباری استفاده شود.»
البته خادمان آستانه، این هفت کفن را زیر صندوقی که روی سنگ مطهر امام قرار داشته است، میگذاشتهاند که هر سال، دوباره جایگزین کفنهای قبلی میشده و این کفنهای جایگزینشده درصورت عدم نیاز تا سال بعد در ضریح میمانده است.
ضریح در سفرنامه واضح نیز چنین بوده است: «و از بیرون این قبر، صندوقی دیگر از فولاد جوهردار مرصّع به جواهر وضع نمودهاند و بهجهت حفظ جواهر مذکوره، روی آن را به برنج اندودهاند و از بیرون این صندوق نیز پنجرهای از نقره است.»
سومین نکته، نگهداری از یک سینی بزرگ است که واضح شنیده مأمون در شب شهادت حضرترضا (ع)، انگور زهرآلود را در این مجمر قرار داده و پیش روی ایشان گذاشته است. گویا این سینی را در آن زمان بر دیوار جنوبی دارالحفاظ نصب کرده بودهاند؛ «و بر دیوار جنوبی دارالحفاظ سینی بزرگ را نصب نمودهاند. میگویند که مأمون رشید در این سینی انگور به زهرآلوده را به جهت امام فرستاده، مسموم نموده است.»
واضح پس از این سطر به رسم عزاداری در مشهد هم اشاره میکند که گویا برایش بسیار تازگی داشته و در دیگر بلاد چنین رسمی ندیده است: «و در این ولایت رسم چنین بوده است که هرگاه عالمی یا واعظی بزرگ فوت شود، درهای دکانها و سراها را میبندند و پیشاپیش نعش آن شخص متوفا اسبهای جنیب و بیرق و علمهای بسیار مزین میدوانند و عماری دیگر هم بیارند و نعش را هم به روی دستها به احترام تمام ازدحامنموده میآرند و جماعتی با سینههای برهنه مثل عزاداران برسینهزنان میآیند و اشعار مصیبت میخوانند؛ چنانچه دو عالم و واعظ در وقتی که حقیر در آنجا بودم، مرحوم شدند و مردم به همین قسم معامله نمودند.»
منبع: مقالهای درباره سفرنامه رحمتالله واضح
با تصحیح رسول جعفریان
* این گزارش چهارشنبه ۳ مردادماه ۱۴۰۳ در شماره ۴۲۷۰ روزنامه شهرآرا صفحه تاریخ و هویت چاپ شده است.